
روی سخنم با توست. آری تو که کاسبی، حبیب و دوست خدا!
تو که هر وقت خبر ناگواری از زلزله، سیل، قحطی و ... به گوشت میرسید، بیدرنگ هر آنچه در توانت بود را در طبق اخلاص میگذاشتی و پس از آن آبرویت را متاع میکردی تا از بازاریان و همکیشان خود برای رفع آن مشکل و یاری آسیبدیدگان آذوقه و مایحتاج را جمع کنی و آنگاه خودت را به آنجا میرساندی تا ...
هرگاه خبر فقر و بیخانمانی مسکینی و یتیمی را برایت بازگو میکردند، آتش حزن جانت را میسوزاند و برای رفع نیازشان میشتافتی،
یا ...
تو که اینگونهای، بیا و به این فداکاریها و ایثار، رنگ جاودانگی بده و با وقف، نامت را در دفتر واقفان خیراندیش ثبت و جاودانه کن. میتوانی برای یتیمان که حتی سالهای بعد از خودت نیازمند منزل و ماوایی میشوند خانهای را وقف کنی، میتوانی ملکی را برای سیل یا زلزلهزدگان وقف کنی که تا ابد هر وقت آتش حادثهای خرمن کسانی را سوزاند، مرهمی بر زخمهایشان باشد.
طبقه بندی: وقف و اقتصاد، مشارکت همگانی در وقف، وقف برای حادثه دیدگان بلایای طبیعی،
